دلنوشته ها
کاش میدانستی
ن : mohsen vafaee ت : سه شنبه 8 شهريور 1390 ز : 12:20 | +

  نبودنت بهترین بهانه است برای اشک ریختن



    ولی کاش بودی تا اشکهایم از شوق دیدارت سرازیر میشد ...


    کاش بودی و دستهای مهربانت مرهم همه دلتنگیها و نبودنهایت میشد ...


    کاش بودی تا سر به روی شانه های مهربانت می گذاشتم


    و دردهایم را به گوش تو میرساندم... بدون تو عاشقی برایم عذاب است


    میدانم که نمیدانی بعد از تو دیگر قلبی برای عاشق شدن ندارم...


    کاش میدانستی که چقدر دوستت دارم و بیش از عشق بر تو عاشقم...


    میدانی که اگر از کنارم بروی لحظه های زندگی برایم پر از درد و عذاب میشود


    میدانم که نمیدانی بدون تو دیگربهانه ای نیست برای ادامه ی زندگی جزانتظار آمدنت ...



:: برچسب‌ها: دل نوشته,
.:: ::.


انتظار.....
ن : mohsen vafaee ت : سه شنبه 8 شهريور 1390 ز : 12:19 | +

انتظار


شش حرف و چهار نقطه ! کلمه کوتاهیه.اما معنیش رو شاید سالها طول بکشه تا بفهمی !

 

 تو این کلمه کوچیک ده ها کلمه وجود داره که تجربه کردن هر کدومش دل شیر می خواد!

 

 تنهایی،چشم براه بودن،غم،غصه،نا امیدی،شکنجه روحی،دلتنگی،صبوری،اشک بیصدا،

 

هق هق شبونه،افسردگی،پشیمونی،بی خبری و دلواپسی و .... !

 

برای هر کدوم از این کلمات چند حرفی که خیلی راحت به زبون میاد

 

 و خیلی راحت روی کاغذ نوشته میشه باید زجر و سختی هایی رو تحمل کرد

 

 تا معانی شون رو فهمید و درست درک شون کرد !!!

 

 متنفرم از هر چیزی که زمان را به یاد من میاورد...

 

و قبل از همه ی اینها متنفرم از انتظار ...

 از انتـــــــــــــــــــــــــــــــظار متــــــنـــــفــــــرم



:: برچسب‌ها: دل نوشته,
.:: ::.


ترانه دلنشین
ن : mohsen vafaee ت : سه شنبه 8 شهريور 1390 ز : 12:12 | +

یک عمر مرا نفس کشیدی هر‌شب

با غصه به بن بست رسیدی هر‌شب

بیهوده به نام عشق بازی کردی

گرچه زدلم خیر ندیدی هر‌شب


چندی‌ست که عشق را نمی‌خواهم من

در بند دلم ، اسیر یک آهم من!

صد قصه‌ی نا نگفته دارم با تو...

چون یوسف سر گشته‌ی در چاهم من!


هی پشت سر هم تو مرا می‌خوانی

هی پشت در خاطره‌ها می‌مانی

از درد دلم بی‌خبری کاین‌گونه:

با زخم زبان قلب مرا می‌رانی


ای وای که درد من نمی‌دانی تو!

از شعر دلم غمم نمی‌خوانی تو

ای آن‌که کمر به قتل من می‌بندی

برخیز که عشق را خودِ جانی تو


شب، گریه و درد... زندگی یعنی این

با درد نبرد... زندگی یعنی این

سرمشق غروب توی دفترچه‌ی دل

بارانی و سرد.... زندگی یعنی این



:: برچسب‌ها: دل نوشته,
.:: ::.


بگو از عشق...
ن : mohsen vafaee ت : سه شنبه 8 شهريور 1390 ز : 12:9 | +

"آفتابی تو در آ قصد شکفتن داره دل 

از معمای چشات گفتن و گفتن داره دل

فاصلت هر چی که بیشتر میشه، بیشتر میشه دردم

مثل سنگم باشه دل از تو شکستن داره دل

گل باغ باغبونم، بی تو بی نام و نشونم

مثل خون توی رگامی، مثل روحی توی جونم

واسه ی بودن و موندن، شعر ناب تو رو خوندن 

سایه ساری از تو بودن(باشه)سرو سامون داره دل 

یه دونه موج موهاتو به همه دنیا نمی دم 

انتظار از لبات آره شنیدن داره دل 

تو رو دوست داشتم و دارم از ازل تا ابدیت  

روزگاره می دونم سوختن و ساختن داره دل

ای همه چشمه ی ناب تشنه ام در برهوت

از سرا چشمه ی تو میل چشیدن داره دل

چه بساطی داره دل دشت و بیابون داره دل

کوچه هایی داره دل، خط و خیابون داره دل

**************************************

زنده یاد خسرو شکیبایی

 



:: برچسب‌ها: دل نوشته,
.:: ::.


آتش بگشا بر روی آتش
ن : mohsen vafaee ت : سه شنبه 8 شهريور 1390 ز : 12:8 | +

 

آتش بگشا بر روی آتش

Fight fire with fire

 

  

 

با دیگران همان کن که با تو میکنند

 

Do unto others as they have done unto you.

 

 

 

ولی به چه  جهنمی دگرگون می شود این دنیا؟!

 

But what in the hell is this world coming to?!

 

 

(جیمز هتفیلد)

 

 



:: برچسب‌ها: دل نوشته,
.:: ::.


دلم گرم است!
ن : mohsen vafaee ت : سه شنبه 8 شهريور 1390 ز : 12:6 | +

 

چه زيبا خالقی دارم

 

دلم گرم است می دانم

 

که فردا باز خورشيدی،

 

ميان آسمان،چون نور می آيد

 

شبی می خواندم با مهر

 

سحر می راندم با ناز

 

چه بخشنده خدای عاشقی دارم

 

که می خواند مرا ،با آن که می داند گنهکارم

 

اگر رخ بربتابانم

 

دوباره،می نشيند بر سر راهم

 

دلم را می ربايد،با طنين گرم وزيبايش

 

که در قاموس پاک کبريايي،قهر،نازيباست

 

چه زيبا عاشقی را دوست می دارم

 

دلم گرم است می دانم،که می داند

 

بدون لطف او، تنهای تنهايم

 

اگر گم کرده ام من راه ورسم بندگی را،اما

 

دلم گرم است،می دانم،

 

خدای من،خدايی خوب می داند

 

ومی داند که سائل را نبايد دست خالی راند

 

دلم گرم خداوندی ست

که با دستان من، گندم برای يا کريم خانه می ريزد...



:: برچسب‌ها: دل نوشته,
.:: ::.


هرچه تو بگویی
ن : mohsen vafaee ت : سه شنبه 8 شهريور 1390 ز : 12:4 | +

 باشد

هرچه تو بگویی!

فقط کمی زمان میخواهم...

هروقت توانستم نفس کشیدن را فراموش کنم،

توراهم از خاطرم خواهم برد!!!




:: برچسب‌ها: دل نوشته,
.:: ::.


ماجرای لنگه کفش
ن : mohsen vafaee ت : سه شنبه 8 شهريور 1390 ز : 12:2 | +

پیرمردی سوار بر قطار به مسافرت می‌رفت.
به علت بی‌توجهی یک لنگه کفش وی از پنجره قطار بیرون افتاد.
مسافران دیگر برای پیرمرد تأسف خوردند.
ولی پیرمرد بی‌درنگ لنگه دیگر کفشش را هم بیرون انداخت.
همه تعجب کردند.
پیرمرد گفت که یک لنگه کفش نو برایم بی‌مصرف است ولی اگر کسی یک جفت کفش نو بیابد، چه قدر خوشحال خواهد شد.
آدم معقول همواره می تواند از سختی‌ها، شادمانی بیافریند و با آنچه از دست داده است فرصت سازی کند!



:: برچسب‌ها: دل نوشته,
.:: ::.


نماز شب
ن : mohsen vafaee ت : سه شنبه 8 شهريور 1390 ز : 11:58 | +
 

خدا: بنده ی من نماز شب بخوان و آن یازده رکعت است.
بنده: خدایا !خسته ام!نمی توانم.
خدا: بنده ی من، دو رکعت نماز شفع و یک رکعت نماز وتر بخوان.
بنده: خدایا !خسته ام برایم مشکل است نیمه شب بیدار شوم.
خدا: بنده ی من قبل از خواب این سه رکعت را بخوان
بنده: خدایا سه رکعت زیاد است
خدا: بنده ی من فقط یک رکعت نماز وتر بخوان

 

بنده: خدایا !امروز خیلی خسته ام!آیا راه دیگری ندارد؟

 

 
خدا: بنده ی من قبل از خواب وضو بگیر و رو به آسمان کن و بگو یا الله
بنده: خدایا!من در رختخواب هستم اگر بلند شوم خواب از سرم می پرد!
خدا: بنده ی من همانجا که دراز کشیده ای تیمم کن و بگو یا الله
بنده: خدایا هوا سرد است!نمی توانم دستانم را از زیر پتو در بیاورم
خدا: بنده ی من در دلت بگو یا الله ما نماز شب برایت حساب می کنیم

بنده اعتنایی نمی کند و می خوابد

خدا:ملائکه ی من! ببینید من آنقدر ساده گرفته ام اما او
خوابیده است چیزی به اذان صبح نمانده، او را بیدار کنید دلم برایش تنگ شده است امشب با من حرف نزده
ملائکه: خداوندا! دوباره او را بیدار کردیم ،اما باز خوابید
خدا: ملائکه ی من در گوشش بگویید پروردگارت منتظر توست
ملائکه: پروردگارا! باز هم بیدار نمی شود!
خدا: اذان صبح را می گویند هنگام طلوع آفتاب است ای بنده ی من بیدار شو نماز صبحت قضا می شود خورشید از مشرق سر بر می آورد
ملائکه:خداوندا نمی خواهی با او قهر کنی؟
خدا: او جز من
کسی را ندارد...شاید توبه کرد...
 

 

بنده
ی من تو به هنگامی که به نماز می ایستی من آنچنان گوش فرا میدهم که انگار
همین یک بنده را دارم
و تو چنان غافلی که گویا صدها خدا داری.




:: برچسب‌ها: دل نوشته,
.:: ::.


آلبرت انیشتین
ن : mohsen vafaee ت : سه شنبه 8 شهريور 1390 ز : 11:53 | +

مرد به این امید با زن ازدواج میکند که زن هیچگاه تغییر نکند ، زن به این امید با مرد ازدواج میکند که روزی مرد تغییر کند و همواره هر دو ناامید میشوند.



:: برچسب‌ها: دل نوشته,
.:: ::.


Powered By LOXBLOG.COM Copyright © by eshgh-nefrat
This Template By Theme-Designer.Com